دانایی مجازی الگوی جدید نادانی !
هر لحظه فشاری دائمی را بر خود احساس میکنیم، فشار برای بهاندازۀ کافی دانستن، آن هم در تمام اوقات، تا مبادا به عنوان بیسوادان فرهنگی شناخته شویم.بی سوادی امروز اصلا گویی وجود خارجی ندارد همه از مطالبی صحبت می کنند که تا دیروز خوراک بیان اساتید و صاحب نظران بود و اینک امروز برای اینکه بتوانیم از بالا و پایین رفتن در آسانسور، ملاقات های شغلی، جلسات کاری، و حتی سرک کشیدن در آبدارخانۀ دفتر کار و مهمانی به سلامت بگذریم، و بتوانیم پست بگذاریم، نظر بدهیم و متن بفرستیم طوری که انگار واقعاً دیدهایم، خواندهایم، تماشا کردهایم و گوش دادهایم.
آنچه برای ما که بر امواج پتابایتی دادهها شناوریم، اهمیت دارد لزوماً این نیست که واقعاً این مطالب دست اول را مصرف کرده باشیم بلکه تنها این است که بدانیم اصلاً چنین چیزهایی وجود دارند و دربارهشان یک نظری داشته باشیم و بتوانیم در گفتوگوها شرکت کنیم. ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک میشویم، داناییای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.
از هر ۱۰ آمریکایی، تقریباً ۶ نفر تأیید میکنند که فقط عنوان خبرها را میخوانند- من که باور میکنم، چون خودم هم تنها از روی عنوان این مطلب در واشنگتن پست [۲۰] رد شدم. بعد از اینکه نگاهی گذرا میاندازیم، به اشتراک میگذاریم. معمولاً نظردهندهها، مطلب خود را با این جمله آغاز میکنند TL;DR که یعنی «خیلی طولانی بود؛ نخواندمش» و بعد شروع میکنند به اظهار نظر دربارۀ موضوع مورد بررسی. آن طور که تونی هیل [۲۱]، مدیر ارشد اجرایی چارتبیت شرکت تحلیل ترافیک وب اخیراً اشاره کرده است: «هیچ رابطۀ دوطرفهای میان اشتراکهای اجتماعی و مردمی که واقعاً مطالب را میخوانند پیدا نکردهایم.»
هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن میگوید، ما باید تظاهر کنیم که در آن باره چیزهایی میدانیم. دادههای اطلاعاتی به پول ما بدل شدهاند. (پول دیجیتال بیتکوین [۲۳] مثال مناسبی است از چیزی که همهمان دربارهاش سخن میگوییم اما به نظر نمیرسد کسی واقعاً از آن سر در بیاورد، دقیقاً منظورم همین است.
امروزه ما وقت زیادی را صرف زل زدن به تلفن و صفحۀ نمایش میکنیم و پیامهای متنی و صوتی میگذاریم تا بگوییم که چقدر سرمان شلوغ است، دیگر فرصت مراجعه به هیچ متن دست اولی را پیدا نمیکنیم. به جایش به ملاحظات سرسری «دوستان» مان و یا افرادی که «دنبال کنندۀ» آنها هستیم یا، خُب، هر کسی که شد، اتکا میکنیم.
چه کسی تعیین میکند چه بدانیم، چه نظراتی را ملاحظه کنیم و چه عقایدی را با اندکی تغییر به عنوان ملاحظات خودمان بیان کنیم؟ ظاهراً الگوریتمها، زیرا گوگل، فیسبوک، توئیتر و باقی مجموعۀ پساصنعتی رسانههای اجتماعی بر این ابزارهای ریاضی پیچیده استوارند تا آنچه را در واقع میخوانیم و میبینیم و میخریم تعیین کنند.
آنچه الان تغییر کرده، این است که دیگر فناوری در همه جا حضور دارد و دارد جایگزین تمام رسانههای پیشین میشود.
اطلاعات همه جا هستند، منابع دائمی همیشه در دستمانند، توی جیبمان، روی صفحۀ نمایشمان، در اتومبیلهایمان، حتی بالای ابرها. جریان دادهها را نمیتوان مسدود کرد. این موج فزایندۀ واژهها، حقایق، لطیفهها، عکسهای اینترنتی، شایعات و نظرات در زندگیمان سرازیر میشود و ما را به غرق شدن تهدید میکند. شاید همین ترس از غرقشدن است که پشت این همه اصرار به اینکه ما دیدهایم، خواندهایم و میدانیم پنهان شده. خبر نهچندانمتقاعدکننده این است که ما هنوز هم شناوریم. پس به این جا رسیدهایم، ناامیدانه دست و پا میزنیم و در خصوص الگوهای فرهنگ عمومی بررسیهایی انجام میدهیم، زیرا پذیرفتن این که عقب افتادهایم، که دربارۀ حرفی که کسی میزند چیزی نمیدانیم، که دربارۀ تصویری که بر صفحه میآید چیزی برای گفتن نداریم، مثل این است که مرده باشیم. و نه بر مرده بر زنده باید گریست !
- ۹۴/۰۹/۱۸